خبرگزاری حوزه/ با خود می گویم ای کاش ذره ای، و فقط ذره ای شبیه او بودم.
من که از او دم می زنم و خود را در آوردگاه شیعیان و منتظران او می خوانم و میابیم.
من که نام سرباز او را بر خود بار کرده ام و خود تنها باری هستم بر دوش دردهای او.
و غمی روی غمهای بی کرانه اش.
چه نسبتی است میان من و مولایم.
چه نسبتی است میان این همه خودخواهی و غرور و کبر و آز و حسد و حسرت و تعلق و دنیاپرستی و غفلت و گناه و بدی و بی اخلاقی من و آن همه زیباییِ او که شنیده ام و...شنیده ایم!
آری؛ ما تنها شنیده ایم و خوانده؛ ما تنها نامی بر خود بار کرده ایم و باری بر دوش حضرت نهاده ایم.
وگرنه...!
با خود می گویم مولا کجای دنیای من ایستاده و من کجای افق سبز و سرخ او پرسه می زنم.
میان این همه تاریکی؛ این یاد، این نام و این دلگویه ها، تنها چیزی است که برایم باقی مانده تا در طول ساعتهای روز و روزهای هفته، لختی به او بیاندیشم و شاید آری شاید از این رهاورد، اتفاقی برایم رخ دهد از جنس باران و بهشت و بهار؛ آری، شاید...!
خورشید جمعه از افق هفته های بی رمق سربر می آورد و ما را به میهمانی نور و انتظار فرا میخواند.
جمعه، ما را به میهمانی آفتاب دعوت می کند. میهمانی خورشید زیبای هستی که در پس ابر غیبت نهان است.
نام و یاد آن موعود منتظَر و امام منتظر. نام و خاطره مهدی صاحب الزمان که امید شیعیان است و برپادارنده عدالت و معنویت در جهان.
این لحظات پایانی هفته و غروب پنجشنبه و صبح آدینه وقت خوبی است تا با استعانت از نام آن دلیرمرد میدان طه و عصاره انبیا و اوصیا و خلاصه امامان و اولیا، دل به وادی شوق بسپاریم و جان در دریای شناخت آن حضرت از غبار غفلت و گناه بشوییم و رستگار شویم.
در این روزگار دون پرور را که بر مدار سفله گان می چرخد و کنج غربت و مظلومیت را برای پاکان و دردمندان برمی گزیند، تنها و تنها با پناه بردن به آستان آسمانی و الهی آن تنها باقیمانده از نسل معصومان می توان گذراند و به صبح رهایی و امید دل بست که ألیس الصبح بقریب...؟!
یا مولا!
تو صد مدینه داغى، تو صد مدینه دردى
یتیم میشود خاک، اگر که برنگردى
تمام شب نیفتاد صداى زوزه باد
چه بادهاى سردى، چه کوچههاى زردى
دو کوچه آنطرفتر، بپیچ سمت لبخند
شکوفه مىفروشد بهار دوره گردى
کسى مىآید از راه، چه ناگهان چه ناگاه
خداى من چه روزى! خداى من چه مردى!
از آسمان چارم، مسیح بازگشتهست
زمین ولى چه تنهاست، مگر تو بازگردى
در این لحظه آبی که دلهایمان متوجه حضرت موعد گشت به جاست و درخور که به کلام ناب و تابناک آن عزیز چشم دل و جان دخیل بندیم و از خرمن معارفش ره توشه ای برداریم.
چه چیزی باعث می شود تا ما در این وادی آخرالزمان بتوانیم بر شیطان رجیم فائق آییم و از بند او برهیم؟
امام مهدی (عج) می فرماید : هيچ چيز مانند نماز، بيني شيطان را به خاك نمي مالد ، پس نماز بگزار و بيني شيطان را به خاك بمال .
ما أرغم أنف الشيطان بشيء مثل الصلاة ، فصلها و أرغم أنف الشيطان .1
و او جانشین رسول خداست و سپر بلای ما در برابر شداید و دردها و مصایب این دوران سخت و صعب. آنچنان که فرمود : من آخرين جانشين پيامبر هستم ، و به وسيله من است كه خداوند بلا را از خاندان و شيعيانم دور مي سازد.
أنا خاتم الأوصياء و بي يدفع الله البلاء عن أهلي و شيعتي .2
و اینکه چگونه می توان برای رسیدن به آمال و آرمانها و آرزوهایمان در وادی این دنیا و آن سرا، با استعانت از نفس حق اولیای خدا، به توفیق رسید.
امام مهدی (عج) می فرماید: هر كس در اجراي اوامر خداوند كوشا باشد ، خدا نيز وي را در دستيابي به حاجتش ياري مي كند .
من كان في حاجة الله ، كان الله في حاجته .3
و بالاخره بیان امیدبخش و زیبای آن حضرت از افق انتظار و بر مدار دیدار و بیان سنت حق که تخلفی در آن نیست و مرهمی است بر دلهای پردرد شیعه.
آنک که امام مهدی (عج) فرمود: سنت تخلف ناپذير خداوند بر اين است كه حق را به فرجام برساند و باطل را نابود كند ، و او بر آنچه بيان نموده گواه است .
أبي الله عز و جل، للحق إلا إتماما و للباطل إلا زهوقا و هو شاهد علي بما أذكره .4
آه مولای من!
کاش یادت، اینهمه آغشته نبود به نبودن و عشقت به خمار سکوت
کاش وقتی می خواندمت، گل می کردی روی سینه ی آوازهایم
و عاشقانه پل می زدی به غرب کافرانگی ام
ببین
خود را چه به پای شوقت آویخته اند
ریشه هایی که بوی مرگ می دهند
امروز جمعه ی تلخ بی گواهی توست
یا شنبه ی آگاهی مرگ من
نمی دانم
فقط بگو
سنگ مزار مرا
با حرف اول آمدنت ...
*پی نوشتها و منابع:
1.بحارالأنوار ، ج 53 ، ص 182
2.بحارالأنوار ، ج 52 ، ص 30
3.بحارالأنوار ، ج 53 ، ص 193
4.بحارالأنوار ، ج 51 ، ص 331
اشعار: نسرین حیایی تهرانی، علیرضا قزوه